English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4173 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
irresponsibly U بطور غیر مسئول
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
inexplicit U بطور ضمنی بدون توضیح
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
To explain something in detail . U چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
as much as possible U تا بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
as far as possible U تا انجا که بتوان
micron U 01 بتوان 6- متر
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
warden U مسئول
liable U مسئول
frankpledge U مسئول
responsible <adj.> U مسئول
responsible U مسئول
in charge <adj.> U مسئول
responsive U مسئول
answerable U مسئول
accountable U مسئول
prettily U چنانکه زیبانماید
insolubly U چنانکه اب نشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
permissively U چنانکه مخیرسازد
admissibleness U چنانکه روا
so to speak U چنانکه گویی
coordinately U چنانکه یکجورباشد
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as it deserves U چنانکه باید
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
as is well known U چنانکه مشهور
proper U چنانکه شایدوباید
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
dilatorily U چنانکه پرشود
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
undertaking U جواب گو مسئول
lineman's plier U انبردست مسئول خط
custodian U مسئول سرپرست
liable for damages U مسئول خسارات
issue commissary U مسئول توزیع
custodians U مسئول مرموزات
custodians U مسئول سرپرست
officer on duty U افسر مسئول
account U مسئول بودن
officer in charge U افسر مسئول
custodian U مسئول مرموزات
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
accountable U مسئول حساب
cryptographer U مسئول رمز
to hold responsible U مسئول کردن
to hold responsible U مسئول قراردادن
authoring system U سیستم مسئول
wagon master U مسئول واگن
furnace attendant U مسئول کوره
furnace man U مسئول کوره
helmsman U مسئول سکان
purchasing officer U مسئول خرید
helmsmen U مسئول سکان
supplies officer U مسئول مواد
data administrator U مسئول داده ها
cupola tender U مسئول کوره
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
in charge <idiom> U مسئول بودن
undertakers U جواب گو مسئول
undertaker U جواب گو مسئول
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
convincingly U چنانکه متقاعد کند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
interminably U چنانکه تمام نشود
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
perniciously U چنانکه زیان اورد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
meetly U چنانکه باید و شاید
meetly U چنانکه در خور باشد
funnily U چنانکه خنده اورد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
effusively U چنانکه گویی بریزد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
according as چنانکه بدان سان که
medially U چنانکه درمیان باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
permissively U چنانکه اجازه بدهد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
captain of the top U مسئول گروه کار
corespondent U مسئول جواب گویی
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
tallyman U مسئول کنترل محموله
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
officer in charge U افسر مسئول اجرا
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
explanations U توضیح
paraphrased U توضیح
paraphrases U توضیح
paraphrase U توضیح
paraphrasing U توضیح
illustration U توضیح
explication U توضیح
clarification U توضیح
remark U توضیح
elucidation U توضیح
commented U توضیح
commenting U توضیح
remarks U توضیح
remarking U توضیح
Recent search history Forum search
2New Format
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1pedal pamping
1I am good with figures,how about you?
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1nonconversation
1she loved to have the last word.
1she kept the polite small talk going.
1cartridge
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com